جدول جو
جدول جو

معنی خاطر برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خاطر برداشتن
(بِ پَ دَ)
از فکر کسی و چیزی بیرون آمدن. از خیال کسی منصرف شدن. قطع علاقه از کسی کردن:
خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو
چون تراگشتم تو خود خاطر ز ما برداشتی.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ دَ)
بلند کردن باری را از دوش یا گردن و یا پشت کسی. تحمل. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ازدفار. (تاج المصادر بیهقی). احتمال. مقعّط. (منتهی الارب). رجوع به بار برتافتن شود. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ تَ)
میل داشتن. علاقه داشتن. توجه داشتن. دوست داشتن. پسند کردن. (ناظم الاطباء) :
میان عاشقان صاحب نظر نیست
که خاطر پیش منظوری ندارد.
سعدی (طیبات).
- به خاطر داشتن، در حفظ داشتن. از بر داشتن
لغت نامه دهخدا
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار